جریـــــــان حرکت مستقل دانشجویی برای انعکاس صحبت ها، گلایه ها و درد و دل های دانشجویان دانشگاه مازندران در یک محیط صمیمانه به دور از هر گونه جهت گیری بود.
و جریان آنلاین تنها خاطره با هم بودنمان و نگاشت آنچه نگاشتیم.
اکنون با ناراحتی تمام باید بگویم، جریان آنلاین، دیگر بروز نمی شود و آفلاین شد!

   

مطالب تصادفی
 
محبوب ترین ها

Home arrow آرشیو موضوعی arrow مطالب جرياني arrow دانشجو و دانشگاه arrow پله پله تا ملاقات خدا

پله پله تا ملاقات خدا چاپ
نویسنده مسلم میرزایی   
1387/03/12 ساعت 09:00:00

پله اول از آنجايي شروع شد که استاد فرمودند:"آقاي مـ ... اگر زحمتي نداره يک  اتوبوسي تهيه کنيد تا از خانه سالمندان و بچه هاي بي سرپرست، از نزديک ديداري داشته باشيم." (ول وله در کلاس ... سنگ پاي يکي گم شد!)
استاد بچه ها را ساکت کرد و ادامه داد: "آره بچه ها ما با اين بازديد هم يک کار انساني انجام داده ايم و هم پيرامون درسمون، از نزديک يکي از پديده هاي جهان نوين که ممکن است گريبانگير شما هم بشه، مورد بررسي قرار مي دهيم."
بنابراين من هم سرمست از توانايي هام جواب بله روگفتم ( که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها!)
با خودم فکر مي کردم که يکي دو ساعته با مراجعه به يک دفتر از اين همه دفتر قد و نيم قد تو سازمان مرکزي، که مطمئنا وظيفه شون کار راه اندازيه(!) سه سوته مي تونم حداقل يکي از اين همه اتول مدل هيتلري را تهيه کنم و حتي مقداري ارز هم براي تهيه قدري ميوه ناقابل براي
آدم هايي که تنها آرزوشون اينه که کسي حالشونو بپرسه يا اينکه جز مرگ در انتظار چيز ديگري نيستند. (ر.ج. afaride.blogfa.com )  بگيرم. زهي خيال باطل، با اولين نامه از استاد به مدير گروه و تهيه اسناد و مدارک درس و تهيه اسامي و مشخصات جد و آباء بچه ها و عکس 4*3 نيم رخ و تمام رخ و انگشت نگاري ها و مشکلات و سوژه 30: 20 شدن و احضار والدين بچه ها، تونستم مقدمات سفر چند ساعته از بابلسر به بابل( به همراه يک عدد استاد) را جور کنم.
خلاصه بعد از مراحلي چند و خوان هاي هفت گانه و هشت گانه و از اين اتاق به آن اتاق، از اينجا به آنجا و از پرديس به مرکزي و بالعکس و راز و نياز خالصانه به درگاه خداوند که نکنه رياست محترم دانشگاه، نه ببخشيد رياست محترم راننده ها بگه:"آقا ماشين نداريم" و رقعه ما را امضا نکنه. و الحق که ايشان هم به نيت خيرما پي بردند و مرحمت فرمودند يک بنز شيک کلاس S که شتاب صفر تا صد آن در سه ثانيه پر مي شد و يک پا رکابي خوش اخلاق، به ما دادند. و من سربلند از اين مهم بيرون آمدم.
بگذريم آقا، اين ها مسائل حاشيه اي است. مهم نيست سه چهار روز وقت ناقابل يک دانشجوکه گريه نداره، به قول مرتون (جامعه شناس آمريکايي) اين هم يکي از کارکردهاي پنهان دانشگاه است که دانشجو ياد بگيره که فردا اگر وارد يک اداره شد صبر ايوب و عمر نوح داشته باشه و دنياي مدرن و نظام بروکراسي را فحش و بد و بيراه نده!!!
سير وسلوک عارفانه يک اردوي علمي:
* نکته کنکوري: اردوهاي فرهنگي برون استاني و چند روزه مراحل و شرايط خاص پيچيده خود را داره، اگر جريان ديگه اي بود. جريان اونو براتون عرض مي کنم.

  • دانشجوي بيکار و بي خبر
  • نامه استاد به مدير گروه
  • گرفتن سرفصل و ليست بچه ها
  • نامه مدير گروه به معاونت آموزشي
  • گرفتن امضا معاونت با فرم تايپي مخصوص
  • نامه معاونت آموزشي به معاونت دانشجويي و فرهنگي مرکزي
  • کپي و ثبت در دفتر خانه اداري  پرديس
  • مراجعه به مسئول اردوها در سازمان مرکزي ( ايشون کارشون درسته)
  • رجوع به دفتر دکتر ميرزا نژاد جهت تاييد علمي بودن اردو!
  • مراجعه به رياست ترابري جهت اعلام موافقت به ادامه کار(خطر مرگ!) به قول با تجربه ها اگرتوانستيد اين مرحله را بگذرانيد 90 درصد پروژه را انجام داده ايد!
  • رجوع مجدد به مسئول اردوها جهت گرفتن فرم مخصوص
  • رجوع دوباره به مسئول ترابري جهت هماهنگ کردن زمان حرکت(OK کردن بليت)
  • مراجعه به ته راهروي همکف مرکزي براي ثبت و کپي
  • مراجعه به دبيرخانه مرکزي در طبقه دوم جهت تايپ
  • مراجعه به رياست يا معاونت فرهنگي دانشگاه
  • مراجعه چند باره به مسئول اردوها و گرفتن حکم
  • برگشت از اردو و دادن گزارش (تاحالا کسي اين کارو نکرده!)

 

مطالب مرتبط...
 
امروز ‌يكشنبه 15 مهر 1403


صفحه اصلی
آرشیو موضوعی
آرشیو تاریخی
دانلود نشریه جریان
گالری تصاویر
جستجوی پیشرفته
تماس با ما
گالری

jashnvare-shomal 3


تولد عمو وحید ;)


اتوبوس دانشگاه 0